به نقل از فارس، حضرت آیتالله العظمی خامنهای رهبر معظم انقلاب هدف از بعثت در قلمرو فردى را تحول درونى انسان و در قلمرو اجتماعى، عدالت اجتماعى میدانند.
ایشان مبعث را بزرگترین و عزیزترین روز تاریخ میدانند و میفرمایند: مبعث، ریشه سعادت بشر و تاریخ و سرچشمه خیرات تا ابدالآباد است.
فرمایشات مقام معظم رهبری درخصوص روز مبعث در ادامه از نظر میگذرد:
* بزرگترین و عزیزترین روز تاریخ
روز مبعث، بىشک بزرگترین روز تاریخ بشر است، زیرا هم آن کسى که طرف خطاب خداوند قرار گرفت و مأموریت بر دوش او گذاشته شد، یعنى وجود مکرّم نبىّ بزرگوار اسلام - صلّى الله علیه و آله و سلّم - بزرگترین انسان تاریخ و عظیمترین پدیده عالم وجود و مظهر اسم اعظمِ ذات اقدس الهى است یا به تعبیرى، خودِ اسم اعظم الهى، وجود مبارک او است و هم از این جهت که آن مأموریتى که بر دوش این انسانِ بزرگ گذاشته شد، یعنى هدایت مردم به سوى نور، برداشتن بارهاى سنگین از روى دوش بشر و تمهید یک دنیاى مناسبِ وجود انسان و بقیه وظایف لایتناهى بعثت انبیا، وظیفه بسیار بزرگى بود، یعنى هم مخاطب بزرگترین است، هم وظیفه بزرگترین است. پس این روز بزرگترین و عزیزترین روز تاریخ است.(1)
* عید تاریخ انسانیت
عید شریف مبعث، در حقیقت عید تاریخ انسانیّت است، مبعث در حقیقت روز برافراشتهشدن پرچم رسالتى است که خصوصیات آن براى بشریّت، ممتاز و بىنظیر است. مبعث در حقیقت پرچم علم و معرفت را برافراشت، همچنان که بعثت، پرچمدارى و برافراشتهشدن پرچم عدل است، همچنان که رسالت، برافراشتن پرچم اخلاق والاى انسانى است؛ «بعثت لأتمّم مکارم الاخلاق».(2)
* ریشه سعادت بشر
مبعث، ریشه سعادت بشر و تاریخ و سرچشمه خیرات تا ابدالآباد است. بزرگداشت مبعث، فقط تکلیف مسلمانان نیست، بلکه بشریت مظلوم باید از فرامین پیامبر اسلام(ص) که سرآغاز آن، روز مبعث بود، احترام و تجلیل و قدرشناسى کند؛ چون نجات انسان در این تعالیم است.(3)
* حادثهاى در حد اصل خلقت انسان
بعثت حضرت خاتم الانبیا - صلى الله علیه و آله و سلم - حادثهاى است که با اصل حادثه خلقت انسان باید مقایسه شود؛ اینقدر با عظمت و مهم است.(4)
* هدف بعثت
آنچه براى ما، به عنوان درس و استفاده از این حادثه و عید باید مطرح شود، پیام مبعث در حد درک و قدرت استفاده ما است. آنچه که به طور اجمالى مىشود فهمید و گفت، این است که بعثت نبى اکرم در قلمرو وجود فردى و تحول درونى انسان و همچنین در قلمرو حیات اجتماعى انسان و زندگى جمعى، هدفى را مشخص و معین کرده است.(5)
الف. در قلمرو وجود فردى
در قلمرو وجود فرد که اصل هم همین است که تحولى در انسان به وجود آید، آیاتى در کلام الله آمده است، مثل این آیه شریفه سوره آل عمران: «لقد من الله على المؤمنین اذ بعث فیهم رسولاً من انفسهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة». این تزکیه و آموختن کتاب و حکمت، همان تحول درونى انسان است. انسان براى اینکه به هدف خلقت خود برسد، باید به هدف بعثت انبیا درباره خود نائل شود، یعنى متحول گردد؛ درست شود، خوب شود و از آلودگیها و پستیها و عیبها و هواجسى که در درون انسان است و دنیا را به فساد مىکشاند، نجات پیدا کند. این، در قلمرو وجود فرد است. بعثت براى این است. در بیانى هم که فرمودند: «بعثت لأتمّم مکارم الاخلاق»، باز برگشتش به این است؛ «برانگیخته شدهام که مکرمتهاى انسانى را کامل کنم»، یعنى تهذیب انسان، تزکیه انسان، انسان را به حکمت سوقدادن، او را از جهالت بساطت عامیانه به فهم و زندگى حکیمانه رساندن.(6)
ب. در قلمرو حیات اجتماعى
در قلمرو حیات اجتماعى، چیزى که بهعنوان هدف معین شده است، عدالت اجتماعى است؛ «لیقوم الناس بالقسط». «قسط» با «عدل» فرق مىکند؛ عدل یک معناى عام است، عدل همان معناى والا و برجستهاى است که در زندگى شخصى و عمومى و جسم و جان و سنگ و چوب و همه حوادث دنیا وجود دارد، یعنى یک موازنه صحیح. عدل این است، یعنى رفتار صحیح، موازنه صحیح، معتدلبودن و به سمت عیب و خروج از حد نرفتن. این، معناى عدل است. لکن قسط، آنطور که انسان مىفهمد، همین عدل در مناسبات اجتماعى است، یعنى آنچیزى که ما امروز از آن به «عدالت اجتماعى» تعبیر مىکنیم. این، غیر از آن عدل به معناى کلى است. انبیا اگرچه حرکت کلىشان به سمت آن عدالت به معناى کلى است - «بالعدل قامت السماوات و الارض»؛ آسمانها هم با همان اعتدال و عدالت و میزانبودن سرپا هستند - اما آنچیزى که فعلًا براى بشر مسأله است و او تشنه آن است و با کمتر از آن نمىتواند زندگى کند، قسط است. قسط یعنى اینکه عدل، خرد شود و به شکل عدالت اجتماعى در آید. «لیقوم الناس بالقسط». انبیا براى این آمدند.(7)
* درس و نصیحت و وصیت پیغمبر(ص)
صرف اینکه بنشینیم، بگوییم آیهاى نازل شد و جبرئیلى آمد و پیغمبر(ص) به رسالت مبعوث شد و خوشحال بشویم که (چه کسى) ایمان آورد و کى ایمان نیاورد، مسألهاى را حل نمىکند. مسأله این است که ما باید از این حادثه - که مادر همه حوادث دوران حیات مبارک پیغمبر(ص) است - درس بگیریم.
صرفا در حالت آسایش، در حالت امن و امان، پرچم حق را بلندکردن و پاى آن سینهزدن، حق پیش نمىرود. حقْ آن وقتى پیش مىرود که صاحب حق، پیرو حق، در راه پیشرفت حق از خود استقامت و استحکام نشان بدهد.
همان ایستادگى اول بعثت، منجر مىشود به استقامت عجیب سه سال در شعب ابىطالب؛ سه سال در یک درهاى در مجاورت مکه، بدون آب، بدون گیاه، در زیر آفتاب سوزان. شب تا صبح، بچهها از گرسنگى گریه مىکردند که صداى گریه بچهها از شعب ابىطالب به گوش کفار قریش مىرسید و ضعفاى آنها هم دلشان مىسوخت، اما از ترس اقویا جرأت نمىکردند کمک کنند، اما مسلمان که بچهاش در مقابلش پرپر مىزد - که چقدر در شعب مردند، چقدر بیمار شدند، چقدر گرسنگى کشیدند - تکان نخورد. امیرالمؤمنین(ع) به فرزند عزیزش محمدبنحنفیه فرمود: «تزول الجبال و لاتزل»؛ کوهها ممکن است تکان بخورند، از جا کنده شوند، تو از جا کنده نشو. این همان نصیحت پیغمبر(ص) است، این همان وصیت پیغمبر(ص) است. این است راه برخاستن امت اسلامى، بعثت امت اسلامى این است. این درس پیغمبر(ص) به ما است. بعثت این را به ما تعلیم مىدهد.(8)
* این «انّما» خیلى معنا دارد
شما ببینید، این راست است که پیغمبر(ص) فرمود: «انّما بعثت لاتمّم مکارم الاخلاق». این حدیث از طرق فریقین- فِرَق اسلامى- نقل شده است؛ شیعه و سنّى نقل کردهاند. این «انّما» خیلى معنا دارد، یعنى اساساً بعثت من براى این است؛ هدف این است؛ بقیه مقدّمه است. «لاتمّم مکارم الاخلاق»؛ تا اینکه مکارم اخلاق، در میان بشر و افراد جامعه، در میان انسانها و این امّت کامل شود؛ رشد پیدا کند و همه از آن برخوردار شوند و انسان شویم. باید انسان شویم، باید اخلاق انسانى را در خودمان تقویت و تکمیل کنیم. اگر در جامعهاى که متعلّق به اسلام است، در نظامى که ارکان آن، ارکان اسلامى است، ما از اخلاق الهى دور بمانیم و دنبال هوسها، خودخواهىها و خودپرستىها برویم و هر کس تلاش کند براى اینکه بیشتر به دست بیاورد، بهتر بخورد و بهتر زندگى کند، از دست این و آن بقاپد و اگر لازم شد، بیش از حقّ خود استفاده و تصرّف کند، نه گذشتى باشد و نه ایثارى؛ این چه حکومتى خواهد بود؟! چه اسلامى و چه جامعه اسلامىاى خواهد بود؟!(9)
* ما مسلمانها مقصریم
همه چیزهایى که بشر- در همه زمانها، در همه شرایط و در هر نقطه عالم - به آن نیاز دارد، در این بعثت گنجانده شده است، یعنى علم و معرفت، حکمت و رحمت، عدل و برادرى و برابرى؛ چیزهاى اساسىاى که جریان زندگىِ سالم انسان به اینها وابسته است.
امروز بشر به این معارف محتاج است. ما مسلمانها تقصیر داریم و باید به تقصیر خودمان اقرار کنیم. ما مسلمانها تقصیر داریم؛ اوّلًا در ارائه معارف حقیقى اسلام در سطح جهان؛ ثانیاً در نشاندادن الگوهاى درست از اسلام در سطح عالم. اگر مسلمانها عمل و رفتارهاى اجتماعى و فردى و الگوهاى حکومتى و سیاسى خود را بر طبق این معارف تنظیم کنند، بزرگترین تبلیغ اسلام است.(10)
* بزرگترین تبلیغ براى اسلام
بعد از دوران قرون وسطى که در دنیاى مغربزمین و مسیحیت، تهاجم تبلیغاتى وسیعى نسبت به شخصیت رسول اکرم(ص) انجام گرفت و دشمنانِ سوگندخوردهى اسلام فهمیدند که یکى از راههاى مبارزه با اسلام این است که چهره نبىّ مکرّم اسلام - صلّى الله علیه و آله و سلّم - را مخدوش بکنند و کارهاى زیادى هم در این زمینه انجام گرفت، تا امروز که دشمن به نحو مستمر و با شیوههاى مختلف، روى امحاى شخصیت پیامبر(ص) از ذهنهاى آزادگان عالم کار کرده است، مردم بسیارى در دنیا هستند که اگر پیامبر اسلام(ص) را به همان اندازهاى که مسلمانها مىشناسند یا حتّى کمتر از آن بشناسند - یعنى حقیقتاً فقط شبحى از آن چهره منوّر بر دلهاى آنان آشکار بشود - عقیده و گرایش آنها نسبت به اسلام و معنویت اسلامى تضمین خواهد شد. ما باید روى این مسأله کار کنیم.
بزرگترین تبلیغ براى اسلام، شاید همین باشد که ما چهره پیامبر اسلام(ص) را براى بینندگان و جویندگان عالم روشن کنیم و بسیار بجا است قبل از آنکه دشمنان و مخالفان، با روشها و شیوههاى فرهنگى و هنرى پیچیده خود، چهرهى آن بزرگوار را در اذهان مردمِ بىخبرِ عالم مخدوش کنند، مسلمانانِ هنرمند و مطلع و وارد به شیوههاى گوناگون در عالم، با بیان و تبلیغ و تبیین، راجع به آن شخصیت معظّم و مکرّم، کار علمى و فرهنگى و هنرى و تبلیغى بکنند.
باید روى معرفى شخصیت رسول اکرم(ص) کار کنیم و نه فقط شخصیت آن بزرگوار به معناى زندگى آن حضرت، بلکه ابعاد گوناگون وجود آن بزرگوار مثل اخلاقیات و روش حکومت و مردمدارى و عبادت و سیاست و جهاد و تعلیمات خاص را مورد توجه قرار دهیم. نه فقط هم کتاب بنویسیم، بلکه باید کار هنرى و تبلیغى را با شیوههاى جدید و با استفاده از تکنیکهاى موجود شروع کنیم و نه فقط در جمهورى اسلامى، بلکه در همه انحاى جهان اسلام، آنرا انجام دهیم.(11)
پاورقی:
فرازهایى از فرمایشات رهبر حکیم انقلاب:
1) 26/08/1377
2) 23/07/1380
3) 19/11/1369
4) 01/11/1371
5) همان
6) همان
7) همان
8) 9/5/1387
9) 19/09/1375
10) 23/07/1380
11) 24/07/1368